یوسف زهرا

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

شهید

15 بهمن 1394 توسط بهار

داشتيم از خط به عقب باز مي‌گشتيم، «قائم مقامي‌» در كنارم بود و مي‌گفت: «نمي‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمي‌داند. گفتم: «شايد مي‌خواهد كه ما خدمت بيشتري به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: « نه من بايد شهيد مي‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مي شوم و امام زمان - عجل الله فرجه- دستم را گرفته و به همراه خود مي‌برد.»

درهمين حال يك خمپاره 120 كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايي بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود.گويي مشايعت امام زمان- عجل الله فرجه- او را چنين به وجد آورده بود.

راوي : محمد رضايي»

 نظر دهید »
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

یوسف زهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس